وداع بامحرم
21 آبان 1394 توسط مختاري
تا آمدم کاری کنم عمرگران رفت
عمر گرانم پای این و پای آن رفت
گفتم که توبه میکنم این ماه اما
توبه نکردم آخر از دستم زمان رفت
پرحرفی من آتشی بر جانم انداخت
اعمال من پای گناهان زبان رفت
دل را به هرکس جزتو دادن روسیاهیست
باید برای تو فقط تا پای جان رفت
دنیا تمام لحظه هایم را گرفت و
سعی و تلاشم در پی یک لقمه نان رفت
فیض سحرها رفت و ما درخواب بودیم
غافل شدیم و روزها از دستمان رفت
باهر گناهم چشم آقا تار ترشد
آه دل پرناله اش تا آسمان رفت
پیر علی اکبر شدم در روضه هایش
عمرم به پای زخمهای این جوان رفت..
یوسف شد و پیراهنش را پاره کردند
لبهای بابا گفتنش را پاره کردند